دختر بی همتای من

تولد بنیتا

مامانی الان دیدم که هیچ مطلبی برای تولد دو سالگیت ننوشتم. خوب جونم برات بگه که مامان برات سنگ تموم گزاشت وبا مساعدت بابا یک تولد باب اسفنجی حسابی برات گرفت. شما هم که تو لباس باب اسفنجیت ماه شده بودی.خیلی به همه خصوصا بنیتای من خوش گزشت.تمام روز ذوق بادکنک و کیک خاموش کردن رو داشتی و تمام لحظات بهترین رفتار رو داشتی.آفرین به دختر عاقل و باهوشم. راستی امسالم دوباره تولد گروهی با بچه های گروه رو داشتیم.خوب بود به شما که خیلی خوش گزشت. یک عکستم که کرج قبل عروسی عمه مریم گرفتیم ومن دوستش دارم خوب دیگه مامان تلافی این همه تاخییرم درامد.همیشه سلامت باشی گلم.من دیگه برم بخوابم.  ...
5 بهمن 1393

دختر سه سال و چهار ماهه من

سلام مامانی قند مامان تو دیگه حسابی عسل شدی.زبون شیرینت و طرز رفتار قشنگت همه رو به وجد میاره. وقتی در اوج خستگی از من و بابا کاری رو درخواست میکنی و ما رد میکنیم با ناز و احترام تمام وقتی میگی: مامان جون لطفا    یا بابا جون لطفا دیگه مامان و بابا خستگی رو به کل فراموش میکنن. دو روز قبل برای بابا تولد سورپرایزی گرفتیم و شما برای بابا سنگ تموم گزاشتی(هم مامان رو اذیت نکردی که به کاراش برسه هم حسابی برای بابا رقصیدی و تولدش رو گرم کردی. تازه اون روز وقتی از خموم در آمدی برای اولین بار به مامانی گفتی موهام رو سشوار کنید لطفا. خیلی دوست دارم خوشگلم.دیگه حسابی حرف میزنی.   کلی کارت رو بلدی ...
5 بهمن 1393
1